loading...
ناز چت | سایت ناز
آخرین ارسال های انجمن
爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 374 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

مهمون اومده بود واسه خالم اینا داشتن تعارف به هم تیکه پاره میکردن بحث رسیدبه گودزیلا طرف به شوهرخالم گفت : خدا حفظش کنه 

شوهرخالم: خدا رفتگانتون رو حفظ کنه

یعنی همه ترکیدن از خنده درو دیوار که هیچ زمین و زمان و گاز میزدن

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 260 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (1)

باباما واسه مسافرت تو عید رفتیم مشهد.....جای شما سبز خلاصه سفر تموم شدو رفتیم راه اهن که برگردیم...یهووووو یکی از افراد خانواده برای اطلاع از اوضاع واحوال ما به یکی از اطرافیان زنگید بعدازش پرسید کجاییین؟ این یکی از اطرافیانم برگشته گفته فرودگاه راه اهن!!!اقاچشمتون روز بد نبینه ولی تاصبح خندیدیم

حالامن بعد از اتفاق افتادن این فاجعه0_4

ریس راه اهن9_9

ریس فرودگاه^_$

ریس اداره ی بووووووووووووووووق$_@

وامافیل فرجک4_4____________________

1111111111111111111

دیگه...دیگه......

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 489 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

روز چهارم عید بود یادم افتاد یه پولی لای کتاب قایم کردم هیچی دیگه رفتم سرمیزو لای برگه ها دنبال پولا می گشتم که خواهر محترم اجلال حضور کردند(آمد داخل)بهم میگه چیکار می کنی میگم مگه نمی بینی باچشمانی که ازحیرت گردشده بهم میگه مگه امروز 13 عیده !!!!!!!!!!منم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش انداختم 

رفتم تو اتاق خواهرم آمده پیشم میگه می خوام یه اعترافی بکنم دادشی من فکر می کنم تو را باید الگوی خودم قرار بدم از آن روز به بعد خواهر ما را باید یکی بگیره همش داره درس می خونه یعنی همچین الگوی نمونه ای ام من هه هه هه هه !!!!!!

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 294 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

همین گودزیلامون که میگم ( برادرم) مامانم بهش گوشی خودشو داده میگه برو به بابات اس بده که فلان چیزو سر راه بخره.... اینم زل زده تو چشای مامانم میگه : مامان جون اینگیلیش اس بدم یا فینگیلیش؟؟؟؟

داداشه فهمیده اس ماداریم ؟؟؟ من هم سن این بودم اوج هنرم این بود که بگم hello how are you?

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 363 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

1 گودزیلا داریم 8 ساله، داشتم موهاشو میبافتم و داییش کنارم نشسته بود داشت با گل سره گودزیلا ور میرفت، برگشته میگه دایی نکن اون ماله عردسیمه

مامانش برگشت گفت : منظورش ایته که عروسی رفتنی اونو میزنه سرش

خیلی جدی برگشته به مامانش به حالت قهر میگه : مامان خانوم بالاخره که چی ، بالاخره که باید ازدواج کنم

من که از اون موقع دنبال افقم پیداش نمکنم کع توش خودمو تیکه تیکه کنم

به خدا گودزیلا کمشونه

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 368 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

چندوقت پیش بعداز مدتای طولانی رفتم خونه دوستم اونم با اصرار فراوان..... داداش کوچیکش 6سالشه رفت بازی کرد وقتی برگشت اومد تو اتاق گفت تو هنوز نرفتی هوا تاریک شده سیب زمینی هامونم کمه فقط اندازه خودمونه (مامانش داشت کوکو درست میکرد) هیچی از اون موقع بعد تاحالا نرفتم جای ازلت نشین شدم....

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 350 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

دختر خواهرشوهرم 6 سالشه برگشته میگه : زن دایی نمیشه شما و دایی 1 بار دیگه باهم ازدواج کنید؟

من: واسه چی؟!

گودزیلا: آخه عروسیتون خیلی خوش گذشت

من : نمیشه عزیزم

گودزیلا : حالا زن دایی فکر کن تو همین بچگیه من همین الان آیفون خونمونو بزنن بابام بره برداره بگه کیه بگن اومدیم خواستگاریه دخترتون از همین الان که 6 سالشه،با خال میشه نه!

ای خدا این گودزیلاها تو چه فکرین؟

ما تو بیست سالگی هم خجالت میکشیدیم این حرفارو باهامون بزنن

آخه فانتزیه دارن این گودزیلاها؟

فک و فامیله گودزیلاییه فکر ازدواجه داریم ما؟!!!!!

تعداد صفحات : 113

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام قسمت سایت فعال تر باشه؟
    از مطالب فانی فاز راضی هستی؟؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3114
  • کل نظرات : 502
  • افراد آنلاین : 309
  • تعداد اعضا : 896
  • آی پی امروز : 428
  • آی پی دیروز : 154
  • بازدید امروز : 3,568
  • باردید دیروز : 1,600
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,168
  • بازدید ماه : 5,168
  • بازدید سال : 243,183
  • بازدید کلی : 3,138,774
  • ارتباط با مدیران